- today
- perm_identity شیرین کریمی
- label هنر
- favorite 16 لایک
- remove_red_eye 13511 بازدید
- comment 6 دیدگاه
طراحی سنتی بر اساس احساس و درک هنرمند در چارچوبی مشخص و موضوعهای گوناگون اجرا میشود که یکی از زیر شاخههای آن نگارگری میباشد. نگارگری در میان آثار مختلف طراحی سنتی از تنوع موضوع، رنگآمیزی، ترکیببندی و گستردگی بیشتری برخوردار است که در مطلب هنر نگارگری بهطور کامل در مورد نحوه اجرای آثار نگارگری، تاریخچه نگارگری، طراحی و ترکیببندی در نگارگری توضیح دادیم و در این مطلب قصد داریم بهطور مفصل به معرفی مکاتب نگارگری ایرانی بپردازیم.
قبل از این که به معرفی مکاتب نگارگری در ایران بپردازیم، لازم است توضیحی در مورد این شیوهی نامگذاری در مکاتب نگارگری ایران ارائه بدهیم. تقسیمبندی مکاتب نقاشی در ایران بر اساس مرکزیت امپراتوری حاکم بر کشور انجام پذیرفته است؛ یعنی هر جا که محل قدرت و تجمع ثروت بوده و مقر حکومت کشور محسوب میگردیده است، هنرمندان از گوشه و کنار کشور به میل و رغبت یا به اکراه و اجبار، به آنجا میآمدند.
زمانی که مرکزیت امپراتوری تیموری در هرات بود مکتب هرات پدیدار گشت. زمانی که پایتخت به قزوین و اصفهان منتقل گردید، مکتب تبریز، مکتب قزوین و اصفهان به وجود آمد. البته این بدان معنی نیست که در دیگر شهرها و محلها هنر نگارگری رواج نداشته است، تجمع هنرمندان در یک جا تاثیراتی نیز در سبک و روش ایشان گذاشته که خصوصیات هر مکتب را بهوجود آورده است.
این شیوه نامگذاری و تقسیمبندی مکاتب نگارگری ایرانی را محققان غربی رایج کردهاند که در پژوهشهای ایرانی هم کم و بیش معمول شده است و ما نیز از همین شیوهی نامگذاری استفاده خواهیم کرد. این مکاتب عبارتند از: بغداد، تبریز، شیراز، هرات، قزوین، اصفهان و تهران. البته به دلیل این که برخی از این مراکز حکومتی در دورههای مختلف مورد توجه قرار گرفته در سلسلهی بعدی نیز پایتخت انتخاب میشدند لذا برخی از مکاتب در دورههای مختلف با یک نام شناخته میشوند.
مکتب بغداد
اولین محلی که در اواخر دوره عباسیان (از قرن سوم تا هفتم هجری) مقر و محل تجمع هنرمندان از گوشه کنار امپراتوری اسلامی شد، بغداد بود. هنرمندان زیادی از ممالک مختلف اسلامی در بغداد مشغول کار شدند و آثار زیادی از خود بر جای گذاشتند. اینان همه به شیوهای کار میکردند که احتمالا از سوی هنرمندان ایرانی رواج یافته بود.
در این دوره نسخههای خطی فراوانی مصور شد که از آن جمله میتوان به عجایب المخلوقات قزوینی، مقامات حریری؛ کلیلهودمنه و غیره اشاره کرد. هنرمندان ایرانی در این دوره، کتابهایی را مصور میکردند که موضوعاتی چون شرححال شاهان ایرانی، دیوانهای شعر، اخلاقیات، طب و علوم را در بر میگرفت. از آن جمله میتوان به شاهنامه فردوسی اشاره کرد (شاهنامه فردوسی بیشترین آمار نقاشی و تصویرگری را در دورانهای مختلف به خود اختصاص داده است).
مکتب بغداد با وجود داشتن این نام، هرگز یک مکتب عربی خالص نیست، چرا که بسیاری از کتب خطی مصور شده در این دوره، در مراکز دیگر که تحت تسلط سلجوقیان بوده، مصور شده است ولی بر اساس آنچه دربارهی نام مکاتب گفته شد و بر طبق مرکزیت اصلی بغداد، اینگونه نقاشیها تحت عنوان کلی «مکتب بغداد» نام نهادند. ویژگیهای مهم نقاشیهای این دوره که نمونههای آت بر روی کتب خطی انجام جزئی از متن کتاب بوده است و هنرمند خطاط در موقع نوشتن، جاهایی را که برای نقاشی در نظر گرفته شده بود، خالی میگذاشت تا پس از آن هنرمند دیگری آن نقاشی کند. به همین دلیل زمینهی اغلب نقاشیها تربتی، یعنی همان رنگ کاغذ است. حالت چهرهها در تصاویر این دوره شبیه نژاد سامی و دارای بینی کشیده با ریش سیاه بلند است و شخصیتها عموما سرحال و با نشاط نقاشی شدهاند.
وجه تمایز آثار مکتب بغداد و آثاری که در مراکز مختلف تحت تسلط سلجوقیان به وجود آمده در این است که چهرههای تصاویر مراکز مختلف سلجوقیان به آثار مانویان و ساسانیان بیشتر شبیه است. این چهرهها با لباسهای رنگارنگ هماره با تزئینات گل و برگ و نقوش هندسی و غیر هندسی بوده و شخصیتها دارای گیسوان بلند بافته شده با کلاههای شبیه به نیم تاج، مصور شدهاند. از جمله هنرمندان به نام مکتب بغداد میتوان به عبداللهبن فضل (619 هجری) و یحییحسن واسطی (634 هجری) اشاره کرد.
مکتب تبریز در دوره اول مغول و تیموری
در اوایل قرن هفتم، کشور ما مورد تاخت و تاز قبایل مغولی آسیای مرکزی قرار گرفت و بیشتر سرزمینهای ایران به دست ایلخانان مغول افتاد. این فاتحان صحراگرد در آغاز به هر منطقهای که میرسیدند، آنجا را ویران میکردند. در این زمان بسیاری از هنرهای ایرانی از جمله معماری و تزئینات وابسته به آن و نقاشی، درخشش فوقالعاده یافت.
در این عصر شاهد خلق آثاری در زمینه نقاشی هستیم که جز عالیترین شاهکارهای هنری جهان محسوب میگردد. در این دوران ربع رشیدی (مکانی است که به دستور وزیر کبیر و مورخ مشهور رشیدالدین در تبریز ساخته شد. وی این مرکز دانش و هنر را به خاندان خود منسوب کرد و بسیاری از خوشنویسان و نقاشان و استادان هنرمند را برای تدوین مولفان تاریخی و طبیعی خود و نقاشی مصور نمودن آنها استخدام کرد.) در تبریز احداث گردید و هنرمندان از گوشه و کنار کشور و حتی کشورهای همجوار راهی تبریز شدند.
از همینجا، پایهی مکتب تبریز در نقاشی ایرانی پیریزی شد. ارتباط ایلخانان مغول با اقوام خود در کشورهای دیگر از جمله چین، باعث نفوذ برخی از عناصر نقاشی چین در نقاشی ایرانی شد. این عوامل عبارتند از ابرهای مواج کنگرهدار و داخل هم تنه گرهدار بسیار پیچیده درختان، صخرههای بلند و قلههای نوک تیز و دشتهای بریده و مُقطع و بهطور کلی نوعی منظرهسازی ناهمگن با تلفیق نقاشی ایران، خصوصیات نقاشی عصر مغول را به وجود آورده است.
در این دوره ارتباط پارهای از امیران مغول با دیانت مسیح و حضور تعدادی افراد مسیحی در دربار، راه را برای نفوذ عناصر نقاشی بیزانس باز کرد. حضور این عناصر را میتوانیم در نمایش چین و شکن لباسها و به کارگیری سایهروشن در آن مشاهده کنیم.
اما با یک نگاه به نقاشیهای ایرانی این دوره و مقایسهی آن با هنر نقاشی چین یا بیزانس، میتوان دریافت که هنر نقاشی مکتب تبریز ضمن دربر داشتن عناصر نقاشی چینی و بیزانسی یک هنر کاملا مستقل و متفاوت است.
بهطورکلی، خصوصیات نقاشی عصر مغول (مکتب تبریز)، عبارت است از پر تحرک شدن انسانها و حیوانها، درشتی و نازکی خطوط و چین و شکن لباسها، به کارگیری صحنههای پرجمعیتتر، استفاده از رنگهای بیشتر و ترکیب آن که به خصوصیات نقاشی بغداد و نقاشیهای دوران سلجوقی افزوده شده است.
از اواخر قرن هشتم هجری، نفوذ ایلخانیان مغول به تدریج کاهش یافت و در همان زمان جلابریان تبریز را تصرف کردند. نقاشی در دوره جلابریان، در دو مکتب تبریز و بغداد رواج یافت که از هر جهت پیشقدم نقاشی دورهی تیموریان مکتب هرات است. خصوصیات نقاشی دورهی جلابریان در تبریز و بغداد و وجه تمایز آن با نقاشیهای مکتب تبریز عهد مغول، کوچک شدن تصاویر انسان است که تابع نقش منظره؛ طبیعت و مناظر نقاشی شده در اثر میباشد.
تزئینات معماری که در دورهی مغول آغاز گشته بود در این دوره ادامه یافت و ما شاهد تزئینات ظریف کاشیکاری و گرهچینی در ساختمانهای این دوره هستیم. در مجموع، آثار مکتب تبریز مغول و جلابر را میتوان به سه دسته تقسیم کرد که عبارتند از:
1- دسته اول آثاری را تشکیل میدهد که صرفا ایرانی است و اگر از عناصر نقاشی چینی یا بیزانس استفاده شده است آن عناصر را با ذوق خلاق ایرانی در هم آمیخته و اثری از نفوذ عوامل بیگانه در آن دیده نمیشود.
2- دسته دوم آثاری است که با به کارگیری پارهای عناصر نقاشی چینی و عناصر نقاشی ایرانی در هم آمیخته و آثاری به وجود آوردهاند که با حفظ سنت نقاشی ایرانی، نفوذ نقاشی چینی در آن مشخص است.
3- دسته سوم آثاری است که تحت تاثیر هنر نقاشی چینی قرار دارد و بیشتر عناصر آن چینی است.
مکتب شیراز در دورهی اول (مغول و تیموری)
شیراز که به عنوان مرکز ایالت پارس در دورههای تاریخی بود در زمان حملهی مغولان با دادن پیشکشها از حملهی ایشان در امان ماند. در دورهی تیمور، شیراز به تصرف تیموریان درآمد. خاندان اینجو (حاکمان شیراز) که زیر نظر ایلخانان حکومت میکردند پس از مرگ ابوسعید مستقل شدند. اینان که از حامیان هنر و فرهنگ ایرانی بودند، هنرمند را تشویق و حمایت کردند.
هنرمندان برای حفظ امنیت خود به شیراز پناه برده مکتب شیراز را بنیان نهادند. هنرمندان مکتب شیراز در این روزگار پیش از آن که در اندیشهی نشان دادن ذوق و هنر خود باشند به مقابله با هرگونه تسلط هنری قوم بیگانه قد علم کردند. ایشان تمام ذوق و هنر خود را در قالب نقاشی، معماری، کاشیکاری و غیره در زیر چتر حمایت دشمن فاتح به کار گرفتند تا هر چه با شکوهتر هنر سنتی خود را حفظ نمایند.
در نقاشیهای مکتب شیراز، موضوع اصلی انسان است و عناصر دیگر، تابع آن نقش و تنها به عنوان تزئین و پر کردن فضاهای خالی تصویر به کار گرفته شدهاند. علاوهبر آن عناصر دیگری مانند به کار گرفتن جداول و نوعی رنگآمیزی موزون و آمیخته با ظرافت و استفاده از رنگ گلگون مایل به بنفش، آبی، لاجوردی و آبی ایرانی (PERSIAN BLUE) در بیشتر آثار این مکتب مشاهده میگردد.
در دوره تیموری هنر نقاشی در شهرهای دیگر نیز رواج یافته ولی چون این رواج اندک بود، تنها به ذکر مراکز عمده اکتفا میشود. شهرهایی مثل یزد، مشهد، کرمان، سمرقند، نیشابور و غیره که هرکدام شیوهای از نقاشی را در طول تاریخ به نام خود ثبت کرده و تا حدودی تحت نفوذ دگرگونیهای حاصله از مرکز بهوجود آوردند. از این شهرها میتوان به بهبهان اشاره کرد که شیوهای خاص را به خود اختصاص داده، در این شیوه، هنرمند سعی کرده است که تنها از مناظر طبیعی مانند کوه، درخت، آسمان، گل و گیاه و جویباری که از وسط آن میگذرد استفاده کند و به تمام اثر حالتی تجریدی و انتزاعی ببخشد.
هر چند که آثار زیادی از این شیوه نقاشی در دست نیست اما آثاری که در کتاب گلچین اشعار موجود است، نمایانگر این سبک از هنر نقاشی ایران میباشد.
مکتب هرات
امیر تیمور پس از تصرف شهرهای ایران، سمرقند را پایتخت قرار داد. وی پس از حاکمیت بر ایران، بر آن شد تا به جبران خرابیها و ویرانگریهای خود بپردازد و از این راه به ابهت و اهمیت خاندان خود بیفزاید. او با کوچ دادن هنرمندان ایرانی و بغدادی به سمرقند، باعث شد که این شهر مرکز فرهنگ و هنر سرزمینهای اسلامی شود.
تیمور همچنین برای تزئین کاخ خود با نقاشی دیواری تعدادی از هنرمندان به کار گرفته بود؛ اما به علت علاقهی فراوان تیمور به هنر کتابآرایی (نقاشی، تذهیب، تشعیر، جلدسازی، صحافی، خوشنویسی و غیره) و حمایت از اینگونه هنرها مخصوصا در پایتخت، هنر نقاشی دیواری رواج چندانی نیافت. آثاری که از نقاشی سمرقند باقیمانده تقلیدی از نقاشی چینی است حتی تعدادی از تصاویر، با مرکب چین و با تکنیک نقاشی چینی اجرا شده است.
پس از تیمور پسرش شاهرخ که در زمان حیات پدر در خراسان حکمرانی میکرد با تشویق صنعتگران و دانشمندان در مقر حکومتی خود مرکز فرهنگی مهمی را بهوجود آورد به طوری که شهر مشهد در آن روزگار یکی از مراکز معتبر هنری به شمار میرفت. شاهرخ هرات را به پایتختی برگزید و هنرمندان را از گوشه و کنار کشور به هرات دعوت کرد.
پس از انتقال پایتخت شاهرخ به هرات، این شهر مرکز بزرگی در زمینه هنرهای گوناگون از جمله نقاشی گردید، بدینسان مکتب هرات پایهریزی شد. مکتبی که در زمان سلطنت بایسنقر پسر شاهرخ، مرکز هنرمندان بزرگی شد که تاریخ هنر ایران را با ظهور خود عطر و جلایی نو دادند. در دوران زمامداری شاهرخ در هرات، هنر نقاشی وارد مرحله جدیدی از شکوفایی و تحول خود شد.
میتوان گفت نقاشی ایران با ظهور مکتب هرات به عالیترین درجهی خود رسید. هنر این دوره، هنر واقعی و ملی و موافق با طبع و روحیات ایرانی است. در این دوره هنرمندان که از تجسم واقعی احجام چشم پوشیده بودند با به کار گرفتن شکلهای زیبا و دلنواز و هماهنگ و با استفاده از فضاهای روحانی در آثار خود، به دستاوردهای ورای تصاویر نقاشی شده دست یافتند.
این تصاویر با ویژگیهایی چون نداشتن سایه روشن و عمق نمایی در تابلو و استفاده از جزئیات بیشمار، نظر هر بینندهای را به خود جلب مینماید. رنگآمیزی در نقاشیهای مکتب هرات، معرف تکامل فوقالعاده این فن در هنر این دوره است. در این دوره، هنرمندی پا به عرصه نهاد که به «استاد نادره کار» معروف گردید.
کمالالدین بهزاد، تحولاتی شگرف در هنر نقاشی بهوجود آور که از آن جمله میتوان به درستی و پر تحرک بودن شخصیتها و حالات مختلف چهرهها همراه با پختگی شگفتانگیز رنگها و ظرافت به کار گرفته شده در نمایش درختان و گلها، اشاره کرد. در میان آثار نگارگری ایران به کمتر اثری میتوان اشاره کرد که مانند آثار مکتب هرات تا این اندازه به تناسب میان اجزای مختلف نایل گشته باشد.
رنگ سبز چمن بسیار پختهای که گل و برگهای کمرنگتر بدان موج لطیفی بخشیدهاند و درختان خوش طرح و رعنا با طراوت، آسمان نیلگون که از لابهلای ابرها خودنمایی میکند، خورشید زرینی که پرتوهای درخشانش را به اطراف میپراکند با مجموعه رنگهای جامها و چهرهها، دیوارهای الوان، اندامهای بسیار موزون و حرکات طبیعی همراه با روابط انسانی و عاطفی میان آنها، تشکیل دهندهی آثار مکتب هرات و هنرمند بزرگ این عصر کمالالدین بهزاد است.
در آثار بهزاد از عناصر نقاشی چینی یا بیزانس کمتر اثری میتوان یافت. او حتی از به کار بردن نقش ابر در نقاشیهای خود دوری میجست تا حتیالامکان از عناصر نقاشی چینی پرهیز کرده باشد. شیوهی نقاشی بهزاد پس از او دنبال شد و شاگردان او به اشاعهی تحولات کارهای استاد همت گماشتند.
در این دوره، فن چهرهسازی کمکم رواج یافت که آن را نیز به استاد بهزاد نسبت میدهند. تعدادی چهره از فرمانروایی مثل سلطان حسین و شبیک خان و یا زندانیان که دست راستشان با بندهای مغولی بسته شده است و تعدادی چهره نیز در کتابهای خطی به صورت تکی و در اندازههای بزرگ از بهزاد باقی مانده است.
مکتب هرات پس از حمله ازبکان، خاندان شیبانی رو به افول نهاد و ازبکها، هنرمندان هرات را به بخارا کوچ دادند و تداوم هنرنمایی بهزاد و مکتب هرات در بخارا دنبال شد.
مکتب بخارا
محمدخان شیبانی پایتخت را از هرات به بخارا منتقل کرد زمانی که قوم اُزبک دوباره بر هرات تسلط یافتند و هنرمندان باقیمانده در هرات را با خود به بخارا بردند. بدین گونه مکتب بخارا پدید آمد که در رأس آنان محمود مُذهِب قرار داشت. وی در نقاشی از آثار بهزاد پذیرفته بود. تداوم نقاشیهای بهزاد همراه با خصوصیات نقاشی محلی بخارا، مجموعا خصوصیات نقاشی بخارا را بهوجود آوردند.
نقاشیهای مکتب بخارا اغلب جدا از متن تهیه میشدند و سپس به کتاب الحاق میگردیدند. معمولا زمینهی حاشیههای این تصاویر را با تشعیر پَر میکردند. در اواخر قرن دهم، کمکم از رونق مکتب بخارا کاسته شد و اکثر هنرمندان آن به بلاد دیگر سفر کردند.
مکتب تبریز در دوره دوم (صفویه)
شاه اسماعیل در سال 916 هجری قمری بر خاندان شیبانی تسلط یافت و حکومت خاندان صفوی را تشکیل داد. او پایتخت را از هرات به تبریز منتقل کرد و هنرمندان و صنعتگران را از گوشه و کنار کشور به آنجا دعوت کرد. ایران در دوران سلطنت پادشاهان صفوی به اتحاد و یکپارچگی و عظمت دست یافت.
شاه اسماعیل صفوی، بهزاد را که در عهد تیموری پرورش یافته بود به تبریز دعوت کرد و او را به سرپرستی گروهی از نقاشان و خوشنویسان، رنگکاران و صفاحان برگزید. این گروه حرکت فرهنگی و هنری مکتب تبریز را مشخص کرده و شیوهی نوینی را در نقاشی ایرانی بهوجود آورند.
این شیوهی نوین، از ترکیب سنت نقاشی تبریز در دورهی مغول و مکتب هرات و روش شخصی بهزاد پدید آمد. بهزاد در آثار خود موضوعات جدید و بکری را برای نقاشی انتخاب میکرد و به ترسیم جلوههای زیبای طبیعت، علاقهی زیادی داشت و برعکس از نقاشی صحنههای جنگ و پیکار دوری میجست.
در این دوره بیشتر شخصیتهای آثار بهزاد را درویشها و مدرسان تشکیل میدادند. استاد بهزاد در ترسیم خطوط منحنی، دقت و توجه زیادی به کار میبرد. وی در اواخر قرن دهم هجری به کار صورتنگاری و شبیهسازی پرداخت که پس از وی نیز ادامه یافت و در زمان شاهعباس دوم به دست رضا عباسی به اوج تکامل خود رسید.
در این دوره هنرمندان بیشتر به موضوعاتی از قبیل شکوه و عظمت عصر صفوی و وضعیت زندگانی و چگونگی حیات درباری و طرز رفتار طبقه اشراف و باغهای دلگشا و کاخهای زیبا پرداختند. یکی از مشخصههای نقاشی مکتب تبریز دوران صفوی وجود علامت یا شکلی شبیه میلهی کوچک قرمز رنگی است که بر روی عمامهها نقش شده است. این علامت و عمامههای دوازده ترکی از نشانههای شیعیان دوازده امامی طرفدار شیخ صفیالدین اردبیلی بود که در ابتدای دوران صفوی متداول گردید ولی بعد از وفات شاه طهماسب دیگر در تصاویر دیده نشد.
در دوران سلطنت شاه طهماسب، هماینون پادشاه هند از سلطنت خلع شد و برای دریافت کمک به دربار ایران پناهنده گردید. او وقتی که از تبریز دیدن کرد و در دربار پادشاه با کار هنرمندان ایرانی آشنایی یافت پس از بازگشت به سلطنت در هند با اجازهی شاه طهماسب دو هنرمند عصر، یعنی عبدالصمد و میرسیدعلی که شاگرادان بهزاد بودند را با خود به هند برد.
عبدالصمد که خوشنویسی ماهر نیز بود و از قدرت فوقالعادهای در طراحی و خط بهره داشت، در دربار هماینون و اکبر شاه مقام و منزلت بلندی یافت. این دوره در دربار هند به مصور کردن کتب و تعلیم شاگردان مشغول شدند. از آن پس تعداد زیاد از هنرمندان به هند سفر کردند و در آنجا ماندگار شدند، بدین گونه نقاشی ایرانی به هند برده شد و مکتب نقاشی هندی پایهریزی گردید.
منابع: کارگاه نگارگری، نقاشی ایرانی از کهنترین روزگار تا دوران صفویان، گلستان هنر، آشنایی با رنگآمیزی در هنر ایرانیان، سیر تاریخ نقاشی ایران.
تهیه و گردآوری مطلب: وبلاگ فروشگاه اینترنتی پرنون
فراموش نکنید که نظرات شما همواره باعث بهبود و تنوع بیشتر مطالب هنری خواهد شد.
دیدگاه (6)